ارزش فعلی (PV)، ارزش خالص فعلی (NPV) و نرخ بازده داخلی (IRR) چطور محاسبه میشوند؟
تصور کنید سازمانتان قصد دارد دستگاهی به ارزش ۴۵۰ میلیون تومان بخرد. انتظار میرود این دستگاه تا پنج سال، بازدهیای معادل ۱۰۰ میلیون تومان در هر سال داشته باشد، اما هیأت مدیرهتان تصمیم میگیرد این کار را انجام ندهد. این سرمایه گذاری کاملا بدون ریسک است، پول موجود است و کسبوکار هم سودی معادل ۱۰ میلیون تومان در سال را تضمین میکند. پس چرا آنها تصمیم گرفتند سرمایهگذاری نکنند؟
در نگاه اول، تصمیمات سرمایهگذاری شبیه اینها، بیش از حد ساده به نظر میرسند. سرمایهگذاری کن و بعد هم سود فراوانی دریافت کن. اما ارزش پول به دست آمده در آینده، (به خاطر نرخ تورم و بهره) کمتر از ارزش پول کنونی است. بنابراین، این امکان هست که وقتی ارزش پول امروز را با آینده مقایسه کنید، درآمد ناشی از سرمایهگذاری، واقعا کمتر از سرمایهگذاری اولیه ارزش داشته باشد.
حتما فرصتهای سرمایهگذاری دیگری هم برای بررسی وجود دارند. آیا سرمایهگذاری در جای دیگر، درآمد بهتری به همراه خواهد داشت؟ اصلا از کجا بدانیم کجا باید سرمایهگذاری کنیم؟ قبل از سرمایهگذاری چه فاکتورهایی را باید بررسی کنیم؟
در این مقاله، به سه رویکرد مهم مورد استفاده در تصمیمات سرمایهگذاری نگاهی میاندازیم:
- ارزش فعلی (PV)؛ (NPV)؛ (IRR).
این رویکردها، پایههای تصمیمات سرمایهگذاری هستند. با یادگیری آنها، میتوانید دلیل تصمیمات خاص سرمایهگذاری در سازمانتان را بهتر درک کنید؛ با اطمینان بیشتری در تصمیمات مالی شرکت کنید و البته تصمیمهای درستتری هم بگیرید!
اگر احساس کردید برخی از فرمولهای این مقاله پیچیده هستند، نگران نباشید. آنها را به عنوان مرجع آوردهایم، شما برای درک اصول اساسی PV و NPV و IRR مجبور نیستید آنها را یاد بگیرید.
اگر در دنیای مالی تازهکار هستید، توصیه میکنیم حتما مقالهی کاربردی ترین اصطلاحات حسابداری مالی را مطالعه کنید.
ارزش فعلی (PV)
ارزش فعلی (PV) ارزش کنونی میزان پولی است که در آینده دریافت میکنید. میتوانید از آن برای پیشبینی این استفاده کنید که درآمدهای آینده از یک سرمایهگذاری بالقوه، به پول امروز چقدر ارزش دارند.
PV بر این اصل استوار است که هر چقدر پول دیرتر به دستتان برسد، بیشتر ارزشش را از دست میدهد. اگر از شما سؤال میکردند که ۱۰۰ هزار تومان را همین الان دریافت میکنید یا یک سال دیگر، عاقلانه بود که همین الان بگیرید چون میتوانید اکنون پول را سرمایهگذاری کنید و بلافاصله شروع به کسب سود کنید. بنابراین اگر نرخ بهره ۱۰ درصد باشد و همین الان ۱۰۰ هزار تومان داشته باشید، سال آينده ۱۱۰ هزار تومان خواهید داشت. اما در همین حالت، ۱۰۰ هزار تومان طی یک سال آینده، به پول امروز فقط ۹۰ هزار تومان ارزش خواهد داشت، چون شما انتظار داشتید تا طی این یک سال ۱۰ هزار تومان سود دریافت کنید.
برای محاسبهی PV به نرخ بهرهی قابل مقایسه نیاز دارید و سادهترینشان هم برای استفاده، اغلب نرخی است که با گذاشتن سرمایهی خود در بانک به دست خواهید آورد.
برای مثال ممکن است شما سرمایهای داشته باشید که درآمد ۱۵ میلیون تومان طی یک سال را از آن انتظار داشته باشید. این را هم میدانید که سرمایههای قابل مقایسه درآمدی ۱۵ درصدی دارند. بنابراین با نرخ ۱۵ درصدی درآمد، اکنون آن ۱۵ میلیون تومان چقدر ارزش دارد؟
این فرمولی است که میتوانیم برای پاسخ به این پرسش استفاده کنیم:
C1 = جریان نقدینگی (درآمد) بعد از یک سال
r = نرخ درآمد یک ساله برای سرمایهگذاریهای قابل مقایسه و متناسب به صورت یک کسر (یعنی ۰٫۱۵ نه ۱۵ درصد) است.
با استفاده از مثال ما، PV را به صورت زیر محاسبه کنید:
15,000,000/(1 + 0.15) = 13,043,478.26
بنابراین درآمد دارای ارزش فعلی ۱۳,۰۴۳,۴۷۸٫۲۶ تومان است. یعنی ۱۵ میلیون تومان سال بعد همین موقع، حدود ۱۳ میلیون تومان به پول امروز، ارزش دارد.
اغلب جریان نقدینگی تا چندین سال متمادی یکسان است؛ بنابراین باید معادلهی PV را برای انعکاس این مسئله تنظیم کنیم. در اینجا از فرمول ارزش فعلی کامل برای هر مورد نقدینگی آتی استفاده میکنیم:
Present Value (PV) = Ct/(1 + r)^t
Ct = جریان نقدینگی (درآمد) t سال آینده
r = نرخ درآمد به صورت کسر
t = تعداد دورهها (مثلا برای ۵ سال، t=5)
اگر جریان نقدینگی در مثال بالا در طی چهار سال بود، ما PV را بهصورت زیر محاسبه میکنیم:
r = 0.15 (15 percent)
15,000,000/(1 + 0.15)^4 = 8,576,298.68
بنابراین درآمد دارای ارزش کنونی ۸,۵۷۶,۲۹۸٫۶۸ تومان است. یعنی چهار سال دیگر، ۱۵ میلیون تومان دارای ارزش ۸,۵۷۶,۲۹۸٫۶۸ تومان نسبت به پول امروز است.
نرخ بازده بهکاررفته برای محاسبهی نرخ تنزیل، اغلب هزینه فرصت سرمایه نامیده میشود. هزینهی فرصت عبارت است از هزینهی سرمایهگذاری در مقایسه با سرمایهگذاری دیگر. اگر سرمایهی «الف» را بخرید، پس سرمایهی «ب» را نمیخرید، بنابراین هزینهی فرصت، تفاوت بین درآمد واقعی سرمایهی «ب» و درآمد واقعی سرمایهی «الف» است.
ارزش خالص فعلی
ارزش خالص فعلی (NPV) در سرمایهگذاری، یعنی تفاوت بین هزینهای که برای شروع سرمایهگذاری باید بپردازید و ارزش کنونی تمام جریانهای درآمدی که از آن سرمایهگذاری برای شما ایجاد میشود. NPV به شما کمک میکند تا تصمیم بگیرید آیا احتمال دارد این سرمایهگذاری، درآمد نسبتا زیادی به همراه بیاورد (و در نتیجه ارزش خرید داشته باشد) یا نه.
NPV را به این صورت محاسبه میکنیم:
I = هزینهی سرمایهگذاری شده
باشند. در مثال بالا، بیایید تصور کنیم برای کسب ۱۵ میلیون تومان درآمد در سال، باید تجهیزاتی را بخریم که ۱۳ میلیون تومان هزینه دارند. پس:
NPV = 13,043,478.26 (مثال قبل PV) – 13,000,000 (سرمایهگذاری)
بنابراین این سرمایه در واقع یک افزایش خالص در ارزش به میزان حدودا ۴۳ هزار و پانصد تومانی فراهم میکند.
فرمول NPV در این مورد به این صورت است:
NPV = (C1/(1 + r)t) – I
NPV = (15,000,000/(1 + 0.15)^1) – 13,000,000
در این مثال، احتمالا سرمایهگذاری ۱۳ میلیون تومانی را انجام بدهیم؛ چرا که این سرمایهگذاری توانایی بالقوهی کسب مبلغ اضافی ۴۳ هزار و پانصد تومانی را به پول امروزی، در مقایسه با سرمایهگذاری این پول در بانک دارد.
برای محاسبهی NPV در سرمایهگذاریهایی که طی چندین سال درآمد دارند، PV را برای هر سال محاسبه کنید و اینها را جمع ببندید. سپس سرمایهی اولیه را کم کنید.
بنابراین فرمول NPV شبیه این است:
NPV = ∑ (Ct/(1 + r)^t ) – C0
C0 = میزان نقدینگی اولیه
Ct = جریان نقدی برای دوره زمانی مورد نظر
t = تعداد دوره زمانی
r = نرخ بهره در دوره زمانی مورد نظر
(علامت ∑ به معنی مجموع همه است. بنابراین به شما میگوید ارزش فعلی درآمد هر یک از سالهای آتی را که به دست میآورید، با هم جمع ببندید.)
در مجموع، وقتی NPV موردنظر بیشتر از صفر است، سرمایهگذاری سودده خواهد بود. وقتی NPV کمتر از صفر است، سرمایه سودی نخواهد داشت. البته این محاسبات فرض را بر این گذاشتهاند که پیش بینی جریان نقدی شما به طور منطقی نزدیک به واقعیت است.
در این مثالها، تصور کردهایم که نرخ بازده در طول مدت سرمایهگذاری ثابت میماند. در دنیای واقعی، بعضی سرمایهگذاریها دارای نرخ بهره متغیر هستند اما ما در این مقاله یک نرخ بهره ثابت را به کار بردهایم تا محاسبات ساده باشند. به طور مشابه فرض کردهایم که همهی سرمایهگذاریها پیشاپیش انجام میگیرند. وقتی به این شکل نیست (و اغلب هم همینطور است) باید NPV خود را بر اساس جریانهای نقدینگی خالص برای هر دوره پایهریزی کنید.
مثالی از ارزش خالص فعلی
یک فرصت سرمایهگذاری دارید که در سه سال آتی، هر سال ۱ میلیارد تومان پرداخت میکند. هزینهی اولیهی این سرمایهگذاری ۲ میلیارد تومان است و نرخ بهره برای ارزیابی سرمایهگذاری ۱۷٫۵ درصد است. آیا در این سرمایهگذاری شرکت میکنید؟
۱. هر مورد جریان نقدی (درآمدی) سالانه را برای پروژه به پول امروزی از طریق استفاده از فرمول PV محاسبه کنید.
سال اول = PV = (C1/(1 + r)^1) = 1,000,000,000/1.175 = 851,063,829.79
سال دوم = PV = (C2/(1 + r)^2) = 1,000,000,000/1.381 = 724,309,642.37
سال سوم = PV = (C3/(1 + r)^3) = 1,000,000,000/1.62 = 616,433,738.19
۲. همهی PVهای هر ۳ سال را به همدیگر اضافه کنید:
Total PV = 851,063,829.79 + 724,309,642.37 + 616,433,738.19 = 2,191,807,210.35
۳. NPV را حساب کنید.
NPV = 2,191,807,210.35 – C0
NPV = 2,191,807,210.35 – 2,000,000,000
از آنجا که NPV حدودا ۱۹۲ میلیون تومان و مثبت است، شاید ارزش سرمایهگذاری را داشته باشد. اما باید بررسی کنید که فرضیات دربارهی درآمدهای مورد انتظار و نرخ بهره قابل مقایسه چقدر صحیح است. یک تغییر کوچک و نامناسب در هرکدام از اینها، میتواند سود شما را به راحتی به زیان تبدیل کند.
همیشه به یاد داشته باشید که ارزیابیهای PV و NPV به میزان دقت در تخمینهایی که میزنید بستگی دارند و تغییرات در نرخ بهره میتواند به طور قابل توجهی روی نتیجه تأثیر بگذارد.
نرخ بازده داخلی
یک روش متداول دیگر برای ارزیابی سرمایهگذاریها عبارت است از محاسبهی نرخ بازده داخلی (IRR) که روش جریان نقدی تنزیلشده هم نامیده میشود.
ضرورتا IRR نرخی است که در آن NPV مربوط به یک سرمایهگذاری، برابر صفر است.
شما وقتی IRR را محاسبه میکنید، آن را یک معیار مجزا برای تصمیمات سرمایهگذاری تعریف میکنید. برای مثال شاید سازمانتان مشخص کند که فقط پروژههایی را اجرا میکند که بازدهی بیشتر از ۱۵ درصد داشته باشند. بعضی افراد IRR را با عنوان نرخ سود سربهسر میشناسند.
معمولا IRR به صورت درصد بیان میشود و اگر بیشتر از نرخ بازده در سرمایهگذاریهای دیگر باشد، به این معنی است که ممکن است این سرمایهگذاری ارزش انتخاب و شرکت در آن را داشته باشد.
این روش در بین سرمایهگذارانی محبوب است که میخواهند از طریق سرمایهگذاریشان به نرخ درآمد مشخصی دست پیدا کنند. یک محاسبهی سریع نشان میدهد که یک سرمایهگذاری خاص، چه نرخ بازدهای را طی یک دورهی زمانی مشخص به ارمغان میآورد.
در فرمول NPV یا همان خالص ارزش فعلی، IRR جایگزین r صورت میشود و وقتی NPV=0 باشد، فرمول به صورت زیر درمیآید:
0 = ∑ (Ct/ (1 + IRR)^t) – I
محاسبهی ارزش IRR میتواند خیلی پیچیده شود. اما شما میتوانید یک صفحهی گسترده (اکسل) ایجاد کنید یا از یک حساب آنلاین و رایگان IRR استفاده کنید تا IRR را به راحتی محاسبه کنید.
مثالی از نرخ بازده داخلی و استفاده از اکسل
فرصتی بهدست آوردهاید که در ازای سرمایهگذاری ۱۰۰ میلیون تومانی، طی سه سال آتی، به ترتیب به شما ۴۲ میلیون تومان، ۴۳ میلیون تومان و ۴۵ میلیون تومان پرداخت خواهد شد. فرصتهای دیگر نرخ بازده ۱۳ درصدی برای سرمایهگذاری مشابهی فراهم میکنند. بنابراین آیا این پروژه ارزش سرمایهگذاری دارد؟ یا باید در یکی از فرصتهای دیگر سرمایهگذاری کنید؟
پاسخ با استفاده از اکسل:
ابتدا باید دادههایتان را در یک ستون وارد کنید (مثلا A1:A4) . فقط توجه داشته باشید که ۱۰۰ میلیون تومان را باید با علامت منفی بنویسید. (چون هزینهی سرمایهگذاری است)
سربرگ FORMULAS، سپس Financial بازده واقعی چگونه محاسبه می شود؟ و پس از آن IRR را انتخاب کنید. در پنجرهی باز شده در قسمت values، آدرس سلولها (یعنی A1:A4) را وارد کنید. میتوانید Guess را خالی بگذارید یا هر عددی را که خواستید در آن بنویسید (پر کردن این قسمت کاملا اختیاری است). روی ok کلیک کنید. جوابی که به دست میآورید ۱۴٫۱۸٪ است. یعنی نرخ بازده این سرمایهگذاری ۱۴٫۱۸٪ است که بزرگتر از ۱۳٪ است. پس این پروژه ارزش سرمایهگذاری دارد.
IRRها مخصوصا وقتی در کنار NPVها استفاده میشوند مفید هستند. IRRها به شما کمک میکنند نرخ بازده سرمایهگذاری را بهدست آورید. در حالیکه NPVها به شما کمک میکنند تا اندازهی مطلق بازده را ارزیابی کنید.
این مقاله IRRها و NPVها را در سطح بسیار سادهای توضیح میدهد. به طور عملی، این محاسبات میتوانند خیلی پیچیده باشند و سازمان شما احتمالا استانداردهایی دارد که برای ارزیابی درآمد پروژه به آنها نیاز دارید. با کمک بخش مالی مطمئن شوید که هر ارزیابی پروژه که انجام میدهید، مطابق با این قوانین است.
برای دسترسی به مطالب بیشتر در مورد این موضوع، نگاهی به کتاب اصول مالی شرکتی نوشتهی ریچارد ای بریلی (Richard A. Brealey) و استوارت سی مایرس (Stewart C. Myers) بیندازید. این کتاب چارچوبی استاندارد برای ارزیابی پروژهها از دیدگاه مالی است.
سود ناخالص چگونه محاسبه میشود و با چه فاکتورهایی در ارتباط است؟
یکی از مهمترین مفاهیم مالی که باید در کسب و کارها مورد توجه قرار گیرد، سود ناخالص است. محاسبه سود ناخالص میتواند ابزار بسیار خوبی برای اطلاع از وضعیت کنونی کسب و کار از لحاظ مالی و حتی پیش بینی وضعیت آینده آن باشد. در ادامه این مطلب نیک پرداخت به توضیح مفهوم سود ناخالص، نحوه محاسبه آن و دیگر مفاهیم مرتبط با آن خواهیم پرداخت.
سود ناخالص چیست؟
سود ناخالص سودی است که یک شرکت پس از کسر هزینههای مربوط به تولید و فروش محصولات یا هزینههای ارائه خدمات به دست میآورد. سود ناخالص در صورت حساب درآمدهای شرکت ظاهر میشود. به صورت کلی میتوان با کم کردن هزینههای فروش کالا از درآمد، سود ناخالص را محاسبه کرد. توجه داشته باشید که در برخی موارد به سود ناخالص، سود فروش یا درآمد ناخالص هم گفته میشود.
سود ناخالص نشاندهنده چیست؟
سود ناخالص، بازدهی یک شرکت در استفاده از نیروی کار، تأمین تولید کالا یا خدمات را ارزیابی میکند. در واقع سود ناخالص، بیش از همه به اندازهگیری تاثیر هزینههای متغیر در محصول تولید شده میپردازد. اما منظورمان از هزینههای متغیر چیست؟ بازده واقعی چگونه محاسبه می شود؟ بهتر است قبل از ادامه بحث، ابتدا با تعریف و انواع هزینههای متغیر و ثابت آشنا شویم.
مفاهیم مرتبط با سود ناخالص که بهتر است بدانید
پیش از اینکه در مورد تفاوت سود ناخالص با دیگر انواع سود بدانید، بهتر است نگاهی به مفاهیم مرتبط با سود بیاندازید.
هزینههای متغیر
هزینههای متغیر، هزینههایی هستند که مقدارشان با تغییر در میزان تولید تغییر میکند. در واقع تغییر در این هزینهها مستقیما بر میزان تولید اثر میگذارد. از جمله این هزینهها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- هزینهی مواد اولیهی مورد استفاده در محصول
- نیروی کار مستقیم (با فرض اینکه ساعتی حساب شود. در غیر این صورت مقدار آن به خروجی محصول نهایی وابسته است)
- هزینهی بستهبندی
- هزینهی حمل و نقل
- حقوق سرپرست کارخانه
- هزینههای آب و برق و .. کارخانه یا انبار
- هزینهی استهلاک تجهیزات تولید
- هزینهی ماشینآلات
- هزینهی خدمات رفاهی
هزینههای ثابت
هزینههای ثابت هزینههایی هستند که هیچ ارتباطی با مقدار محصول تولید شده ندارند. این هزینهها عبارتند از:
- هزینههای اداری مانند تدارکات، خدمات، تلفن برای دفتر و غیره
- حقوق و دستمزد کارمندان اداری، فروشندگان و صاحبان شرکت
- مالیات بر حقوق و مزایای کارکنان
- هزینهی آگهی و تبلیغات، ارتقاء و دیگر هزینههای مربوط به فروش
- هزینهی بیمه
- هزینههای مربوط به بازاریابان
- هزینهی استخدام افراد متخصص
- هزینهی اجاره
همانطور که اشاره شد سود ناخالص دربرگیرنده هزینههای ثابت نیست. با این حال باید توجه کرد که بخشی از هزینههای ثابت هر واحد تولیدی به عنوان هزینه جذب اختصاص داده میشود که برای گزارش نهایی بر اساس اصول حسابداری عمومی مورد نیاز است. مثلا اگر یک کارخانه در یک بازه زمانی مشخص۱۰۰۰۰ ویجت تولید کند و شرکت ۳۰۰۰۰ دلار بابت اجاره ساختمان بپردازد، ۳ دلار به هر ویجت بابت هزینه جذب تعلق میگیرد.
در هنگام محاسبه سود ناخالص، ابتدا باید نوع هزینههای ثابت را مشخص کنیم
محاسبه سود ناخالص
فرمول محاسبه سود ناخالص به این شکل است:
درآمد – هزینههای مربوط به تولید محصولات فروخته شده
منظور از درآمد، میزان پولی است که از فروش یک محصول در مدت زمان مشخص به دست میآید. محاسبه درآمد باید قبل از اعمال هر گونه کسری صورت بگیرد. با کسر هزینههای تولید از درآمد میتوانیم سود ناخالص ناشی از فروش محصولات را به دست بیاوریم.
تفاوت سود ناخالص و خالص
سود خالص سودی است که پس از کسر سایر هزینهها مانند هزینههای عمومی، اداری و غیر عملیاتی باقی میماند. این هزینهها همان هزینههای ثابت هستند که با گذشت زمان تغییر چندانی نمی کنند.
تفاوت سود ناخالص و سود عملیاتی
سود ناخالص را نباید با سود عملیاتی اشتباه گرفت. در واقع سود عملیاتی با کم کردن هزینههای عملیاتی از سود ناخالص محاسبه میشود. به همین ترتیب، نباید سود ناخالص را به عنوان سود قبل از محاسبه بهره و مالیات هم در نظر گرفت.
سود ناخالص در مقابل حاشیه سود ناخالص
از سود ناخالص میتوان برای محاسبه حاشیه سود ناخالص استفاده کرد. این معیار برای مقایسه بازدهی تولیدات شرکت در طول زمان بسیار مفید است. متاسفانه مقایسه سود ناخالص سالانه یا فصلی میتواند گمراه کننده باشد. به همین دلیل است که توجه به حاشیهی سود ناخالص بسیار مهم است، زیرا بسیاری از کسب و کارهایی که افزایش سود ناخالص را همزمان با کاهش حاشیهی سود ناخالص تجربه کردهاند، با مشکل مالی مواجه شدهاند. برای افزایش فروش آنلاین این کسب و کارها خواندن مقاله ۳ راهکار برای افزایش فروش آنلاین و موفقیت در کسب و کار پیشنهاد میشود.
فرمول محاسبه حاشیه سود ناخالص: حاصل تقسیم سود ناخالص بر فروش
اگرچه این نامها بسیار شبیه هم هستند و حتی گاهی به جای هم بکار میروند ولی سود نا خالص به هیچوجه با حاشیه سود ناخالص برابر نیست. در حالی که سود ناخالص بر حسب واحد پول است، حاشیه سود ناخالص بر حسب درصد بیان میشود. به همان اندازه که پیگیری سود ناخالص مهم است، پیگیری حاشیه سود ناخالص نیز اهمیت دارد زیرا اجازه میدهد تا شما روند سودآوری را بهتر بررسی کنید. فرمول حاشیه سود ناخالص به این شرح است: حاصل تقسیم سود ناخالص بر فروش.
مثالی از نحوه محاسبه سود ناخالص
در ادامه به مرور مثالی از نحوهی محاسبه سود ناخالص و حاشیه سود ناخالص با استفاده از صورت حساب درآمد سال ۲۰۱۸ شرکت فورد موتور میپردازیم. ابتدا درآمد و هزینههای مربوط به بخشهای مختلف این شرکت در سال ۲۰۱۸ را در جدول زیر مشاهده میکنیم.
جدول دخل و خرج شرکت فورد
برای محاسبهی سود ناخالص، ابتدا هزینه کالاهای فروخته شده را جمع میکنیم که مقدار آن ۱۲۶۵۸۴ میلیون دلار است. در این مرحله هزینههای فروش، اداری و سایر هزینهها را که جزئی از هزینههای ثابت هستند حساب نمیکنیم. سپس هزینه کالاهای فروخته شده را از درآمد کم میکنیم تا سود ناخالص به دست بیاید: ۲۵۲۱۶=۱۲۶۵۸۴-۱۵۱۸۰۰ میلیون دلار.
برای به دست آوردن حاشیه سود ناخالص هم این مبلغ را بر درآمد تقسیم میکنیم: ۱۶.۶۱%= ۱۵۱۸۰۰/۲۵۲۱۶ . عدد به دست آمده در مقایسه با متوسط صنعت موتور که حدود ۱۴ درصد است مقدار مطلوبی است و نشان میدهد که فورد در مقایسه با همتایان خود بازدهی بیشتری دارد.
روشهای بهبود حاشیه سود ناخالص
برای بهبود بخشیدن به حاشیه سود ناخالص، دو راه کلیدی وجود دارد. البته، هر دو روش به حرف شاید در ظاهر آسان باشند اما انجام آنها در عمل دشوار است.
روش اول: افزایش قیمت کالا
افزایش قیمتها، میزان فروش را کاهش میدهد و به دنبال آن حاشیه سود ناخالص بهبود مییابد و اگر فروش بیش از حد زیاد باشد، ممکن است شما نتوانید به اندازه کافی از سود ناخالص برای پوشش هزینههای عملیاتی، درآمد ایجاد کنید. افزایش قیمتها به مطالعهی دقیق دربارهی نرخ تورم، عوامل رقابتی، عرضه اولیه و تقاضا برای محصول نیاز دارد.
روش دوم: کاهش هزینههای تولید کالا
روش دوم بهبود حاشیه سود ناخالص، از طریق کاهش هزینههای متغیر برای تولید محصول انجام میگیرد. هزینههای متغیر را میتوان با کاهش هزینههای مربوط به مواد اولیه یا ساختن محصول پر بازده انجام داد. تخفیفهای حجمی یک راه خوب برای کاهش هزینه مواد اولیه است. هرچه مواد بیشتری را از یک تامینکننده خریداری کنید، بیشتر احتمال دارد تامینکننده تخفیفهای خود را به شما ارائه دهد.
یکیدیگر از راههای کاهش هزینهی مواد اولیه، یافتن منبع ارزان قیمت است. با این وجود، توجه به این نکته نیز حائز اهمیت است که منابع ارزان قیمت، ممکن است کیفیت محصول را کاهش دهند. چه شما در کار تولید باشید چه یک فروشنده عمده فروش یا خرده فروش و چه کارتان کسب و کارهای خدماتی باشد، همیشه بازده واقعی چگونه محاسبه می شود؟ باید در جستجوی راهی برای ارائهی محصولات یا خدمات پر بازده باشید.
شما باید همیشه سعی کنید که میان بازده (کارایی) و کیفیت تعادل ایجاد کنید تا مطمئن شوید که از مسیر موفقیت منحرف نشدهاید. برای مثال، بیایید نگاهی به سود ناخالص شرکت تولید پوشاک ABC انداخته و حاشیه سود ناخالص این شرکت را محاسبه کنیم.
در سال اول، فروش شرکت مذکور یک میلیون دلار و سود ناخالص آن ۲۵۰ هزار دلار بوده است که حاشیه سود ناخالص ۲۵ درصد (۲۵۰ هزار دلار تقسیم بر یک میلیون دلار) میشود. در سال دوم، فروش ۱/۵ میلیون دلار و سود ناخالص ۴۵۰ هزار دلار بوده است که حاشیه سود ناخالص ۳۰ درصد (۴۵۰ هزار دلار تقسیم بر یک و نیم میلیون دلار) میشود.
محاسبه سود ناخالص شرکت ABC مثال خوبی از کاربرد این مفهوم است
واضح است که شرکت تولید پوشاک ABC، نه تنها سود ناخالص خود را در سال دوم افزایش داده، بلکه حاشیهی سود ناخالصش نیز بالاتر رفته است. این شرکت در عین افزایش قیمتها توانسته است هزینههای متغیر تامین مواد اولیه از تأمینکنندگان را هم کاهش دهد. همین امر موجب شده است راهی برای تولید لباسهایی با کارایی بیشتر (که معمولا به معنی کاهش ساعات کار برای تولید محصول است) پیدا کند. این شرکت توانست در سال دوم کار جالبی انجام داده و قیمت روی اجناس (اضافهبها یا سود فروش) خود را افزایش دهد. در ادامه بیشتر در خصوص اضافهبها توضیح خواهیم داد.
افزایش قیمت روی اجناس یا اضافهبها چیست؟
بسیاری از صاحبان کسب و کارها اغلب هنگامی که قیمت روی اجناس (اضافه بها یا سود فروش) را در ارتباط با حاشیه سود ناخالص افزایش میدهند، گیج میشوند. این دو متغیر مفهوم یکسانی دارند. تنها تفاوت افزایش اضافهبها با حاشیه سود ناخالص، در این است که حاشیهی سود ناخالص، برحسب درصدی از قیمت فروش شکل میگیرد، در حالی که افزایش اضافهبها به عنوان درصدی از هزینهی فروشنده محاسبه میشود.
اضافهبها (یا سود فروش) به صورت زیر محاسبه میشود:
درصد سود فروش برابر است با اختلاف قیمت فروش و هزینهی تولید، تقسیم برهزینه تولید.
به عنوان مثال، سود فروش شرکت تولید پوشاک ABC، را برای سال اول محاسبه میکنیم:
مقدار اختلاف یک میلیون دلار با ۷۵۰ هزار دلار، تقسیم بر ۷۵۰ هزار دلار = ۳۳/۳۰ ٪
اکنون، بیایید سود فروش شرکت تولید پوشاک ABC را برای سال دوم محاسبه کنیم:
(۱/۵ میلیون دلار – ۱/۰۵ میلیون دلار) / ۱/۰۵ میلیون دلار = ۴۲/۹ ٪
در حالی که محاسبه سود فروش برای یک سال یک کسب و کار بسیار ساده است، اما استفاده از این ابزار ارزشمند محاسبهی سود فروش برای به روزرسانی قیمتها پیچیده است. با این حال، این ابزار بسیار مهم و حیاتی است. محاسبهی سود فروش سالهای گذشته به شما کمک میکند تا درک کنید که در گذشته در چه موقعیت و جایگاهی بودهاید. بدین ترتیب میتوانید معیار موفقیت مناسبی برای خودتان تعیین کنید.
مفهوم حاشیه سود ناخالص و اضافه بها بسیار نزدیک به هم است
محدودیتهای استفاده از سود ناخالص
صورت درآمد استانداردی که توسط موسسات خدمات مالی ارائه میشود ممکن است کمی با مقادیر سود ناخالص تفاوت داشته باشد. این صورتها سود ناخالص را به عنوان بخشی جدا نمایش میدهند که تنها برای شرکتهای دولتی قابل دسترس است. به همین دلیل است که سرمایه گذاران در بررسی درآمد شرکتهای خصوصی باید اقلام هزینهها را که در ترازنامه غیر استاندارد وجود دارند شناخته و خودشان از بین آنها مواردی را که در محاسبه سود ناخالص به کار میروند تفکیک کنند.
چرا سود ناخالص مهم است؟
از آنجا که سود ناخالص بطور خاص با هزینه محصول فروخته شده در ارتباط است برای حسابداری شرکتها مهم است. به عبارت دیگر دادههای موجود منعکس کنندهی کارایی مدیریت یک شرکت در خرید لوازم، تخصیص نیروی کار یا تصمیمگیری درباره کارخانه و محل تولید محصول است.
جمع بندی
در این مطلب به مرور مفهوم سود ناخالص و شیوه محاسبه آن پرداختیم. شاید فکر کنید دانستن این مفاهیم فقط برای شرکتهای بزرگ مفید است. اما اگر شما هم کسب و کار شخصی خود را دارید یا حتی به صورت فریلنسری یا دورکاری مشغول به کسب درآمد هستید میتوانید از این فرمولها برای محاسبه سود واقعی خودتان در مقابل هزینهها استفاده کنید. در نهایت پس از حساب و کتاب، سود حاصل شده را به دست میآورید. فراموش نکنید که اگر درآمد شما دلاری است، برای نقد کردن درآمد ارزی خود با کارشناسان نیک پرداخت با کلیک روی بنر زیر تماس بازده واقعی چگونه محاسبه می شود؟ بگیرید.
تورم چیست و چه اثری بر بازار سهام دارد؟
در ادبیات اقتصادی، رشد همهگیر، مداوم و نامنظّم سطح عمومی قیمت کالاها و خدمات در یک دوره زمانی نسبت به دوره قبلی مشابه است. برای محاسبه تورم، بانک مرکزی و مرکز آمار سبد کالایی را تعریف میکنند و روند قیمت آن را رصد میکنند. برای تعیین میزان تورم در کشور ما، بانک مرکزی در سال ۱۳۸۳ سبد کالایی با ۳۵۹ قلم کالا و خدمات، در ۷۵ شهر منتخب کشور و در ۱۲ گروه کالایی را تعیین کرد. اما بسته به اینکه برای محاسبه تورم از چه شاخص قیمت و چه دوره زمانی استفاده شود میتوان به رقمهای متفاوتی برای نرخ تورم دست یافت.
به طور کلی رشد شدید تورم در کشور ما اغلب ناشی از چهار عامل اصلی است:
اول تکیه و تمرکز اقتصاد ایران بر نفت که موجب شده تا در نتیجهی نوسان قیمت نفت، درآمدهای کشور نیز همواره با بی ثباتی شدید مواجه باشد. دوم رشد شدید قیمت ارز در یک بازه زمانی کوتاه، سوم رشد نقدینگی و چهارم تضعیف تولید و رشد هزینههای تولید در اثر فشارهای وارد شده بر حوزه تجارت خارجی کشور. تورم علاوه بر این که موجب تغییر سود و جریانات نقدی کشورها میشود؛ نرخ بازده مورد انتظار سهامداران و فعالان اقتصادی را نیز تغییر میدهد. در واقع این اتفاق موجب توزیع دوباره داراییها و درآمدهای افراد میشود. در یک سو بهای سبد دارایی افرادی که بیش از نرخ تورم افزایش داشته باشد از این فرآیند بهرهمند میشوند. اما در سوی دیگر افرادی که ارزش سبد دارایی های آنها به هر دلیلی کمتر از نرخ تورم افزایش پیدا کند، از متضررین این نرخ هستند.
بنابراین سرمایهگذاران که خالص منافع حاصل ازسرمایه گذاریهای آنها به نرخ تورم بستگی دارد میکوشند با سرمایهگذاری در فعالیتهای پربازده، ضمن حفظ ارزش داراییهای خود، از اثرات تورم نیز بهرهمند شوند.
رابطه تورم با بازار سهام
مدتهاست پژوهشگران اقتصادی به دنبال یافتن رابطه بین تورم و بازار سهام هستند اما تاکنون نتوانستهاند به یک جمع بندی نهایی در این زمینه دست پیدا کنند. درواقع مطالعات در کشورهای مختلف نشان میدهد به علت وجود ساختار اقتصادی متفاوت، این ارتباط از کشوری به کشور دیگر تغییر می کند. شاید به همین علت است که برخی تحلیلگران این رابطه را منفی، برخی مثبت و برخی فاقد ارتباط معنادار دانستهاند. برای مثال در کشورهایی که تورم به خوبی قابل پیش بینی است، سرمایهگذاران به سادگی درصد افزودهای را به عنوان تورم به بازدهی مورد انتظار خود میافزایند و بازار به حالت تعادل میرسد. بنابراین تا زمانی که این نرخ قابل پیشبینی باشد عامل ناپایداری و نااطمینانی محسوب نمیشود. با این حال به دلیل ساختار اقتصادی ایران اغلب مطالعات نشان میدهند اثر نرخ تورم بر شاخص فعالیت بازار سهام؛ یعنی ارزش معاملات، حجم معاملات و نسبت ارزش معاملات به کل ارزش جاری بازار سهام در کوتاهمدت مثبت است. اما در همین مطالعات اشاره شده که بین نرخ تورم و تعداد سهام افزوده شده (افزایش سرمایه شرکتها) و نسبت تعداد سهام معامله شده به کل سهام منتشرشده نیز در بلندمدت رابطه معناداری یافت نمیشود.
اثرات کوتاه مدت افزایش تورم بر بازار سهام
در شرایط تورمی به طور متوسط، سود اسمی شرکت ها به دلیل کاهش ارزش پول، افزایش پیدا میکند. در واقع سودآوری افزایش نیافته، بلکه سود اسمی تحت تاثیر تورم افزایش یافته است. این افزایش به دلیل جبران کاهش سود حقیقی است. بنابراین، با افزایش این نرخ، سود تقسیمی شرکتها و به تبع آن قیمت سهام افزایش خواهد داشت. از سوی دیگر، با افزایش تورم در کوتاه مدت سرمایهگذاران با توجه به ریسک بالای نگهداری پول و کاهش ارزش آن، تمایل کمتری به نگهداری آن داشته و به دنبال کاهش حجم نقدینگی در سبد دارایی خود هستند. بدین منظور، یکی از گزینههای سرمایهگذاری، خرید سهام است که میتواند به عنوان سپری در مقابل تورم عمل کند. درنتیجه افزایش تقاضا برای خرید سهام، موجب افزایش قیمت سهام و افزایش ارزش و حجم معاملات میشود. این مساله بر انگیزه سرمایهگذاری در شرکتها میافزاید. بنابراین شرکت ها اقدام به انتشار سهام میکنند تا از این طریق منابع مالی مورد نیاز برای سرمایهگذاری در آینده را فراهم آورند.
علاوه بر این با افزایش تورم، نسبت ارزش مبادلات به کل ارزش جاری بازار سهام و نیز نسبت تعداد سهام مبادله شده به کل سهام منتشرشده در بازار سهام و در نتیجه نقدینگی بازار سهام نیز میتواند افزایش داشته باشد. از آنجا که نقدینگی بازار سهام نشانگر عملکرد بازار سهام است، در نهایت می توان نتیجه گرفت که اثر تورم بر عملکرد بازار سهام در کوتاه مدت در ایران مثبت است. نکته دیگری که در اثرات مثبت افزایش این نرخ بر بازار سهام در کوتاه مدت اثرگذار است بی اعتمادی سرمایهگذاران به سایر بازارها از جمله طلا و ارز، مسکن و غیره به دلیل نوسانات بالا یا ضریب نقدشوندگی پایین و … است. در واقع از نظر سرمایهگذاران بازار سهام ایران در کوتاه مدت کاراست ومیتواند به عنوان پوششی در مقابل تورم عمل کند.
اثرات بلندمدت افزایش تورم بر بازار سهام
در بلند مدت، قیمت فروش محصولات و خدمات شرکتها افزایش یافته و درنتیجه بدون افزایش تولید یا کیفیت محصولات و در نتیجه ارزش ذاتی سهام، رقم فروش شرکت بالا میرود. در چنین شرایطی بازده اسمی شرکتها شاخص ضعیفی برای سرمایهگذاران تلقی میشود. از سوی دیگر، افزایش این نرخ موجب تامین مواد اولیه مورد نیاز تولید با قیمت بالاتر و در نتیجه تولید با هزینههای بالاتر میشود. بنابراین، میزان تأثیر تورم بر قیمت سهام بستگی به میزان افزایش قیمت محصولات و خدمات و همچنین افزایش قیمت مواد اولیه و هزینهها دارد که بسته به نوع صنعت میتواندبرآیند متفاوتی از خود بروز دهد. اما در سوی دیگر بازار، با افزایش سطح عمومی قیمتها و نرخ تورم در فاصله زمانی میان سرمایهگذاری و بهره برداری، وجهی که سرمایهگذار به عنوان سود سرمایه گذاری بدست میآورد، قدرت خرید کمتری دارد. در نتیجه بازده واقعی سرمایهگذاری، کمتر از بازده مورد انتظار خواهد بود. علاوه بر این، شرایط تورمی باعث کاهش قدرت خرید مردم و کاهش فرصت و تقاضا برای سرمایهگذاری و پس انداز در بورس اوراق بهادار و به تبع کاهش شاخص سهام میشود.
نکته دیگر اینکه با افزایش نرخ تورم، افزایش نرخ بهره بازار نیز اجتناب ناپذیر است و به همین علت نرخ بازده مورد انتظار سهام داران با تغییری مثبت روبرو خواهد شد. به این ترتیب، یکی دیگر از اثرات تورم در بلند مدت بی ثباتی در سود و بازده است. بنابراین میزان تأثیر تورم بر سود پرداختی شرکت ها به سهامداران نامعلوم است و درنهایت میتوان نتیجه گرفت که تأثیر تورم بر قیمت محصولات شرکت ها و تعدیل اثر نهایی و به طورکلی بر بازارسهام در بلند مدت در هاله ای از ابهام قرار دارد.
بازده سهام
بازده سهام یکی از اصول اساسی برای سرمایهگذاری در بازار سهام است، بازده سهام به سرمایهگذاران در تجزیه و تحلیل مالی و پیش بینی ها کمک میکند. بازده سهام متاثر از بازده انواع داراییها، تغییرات شرایط اقتصادی و سیاسی، ریسکها، عوامل تاثیرگذار بر مقادیر جریانات نقدی آتی دارایی ها، عوامل موثر بر واکنش رفتار طیف وسیعی از تصمیمگیران و نرخ بازده مورد انتظار سرمایهگذاران و بسیاری عوامل دیگر است. از منظر تئوریک این عوامل به دو دسته درونی و بیرونی تقسیم میشوند. عوامل در سطح شرکت و صنعت مثل نسبتهای مالی، حاشیه سود، نتایج حاصله از بررسی مطالعه صورتهای مالی شرکت و عوامل تاثیرگذار بر رونق و رکود در شرکت و صنعتی خاص، همگی از عوامل درونی محسوب میشوند از این رو این عوامل تا حدود زیادی بوسیله مدیریت بنگاه ها قابل کنترل هستند. اما عوامل کلان اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی وجود دارند که بر قیمت و بازدهی سهام تاثیر میگذارند که خارج از کنترل مدیریت بنگاه ها بوده و از این رو عوامل بیرونی محسوب میشوند. مثل نرخ تورم، نرخ بهره، نرخ رشد اقتصادی، مالیات، سوبسید، قوانین و مقررات مربوطه، حجم نقدینگی، ادوار تجاری کسب و کار، میزان بازدهی فرصتهای سرمایهگذاری جایگزین و سیاست های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی دولت.
رابطه تورم با بازده سهام
دو عامل رابطه تورم و بازده سهام را تحت تاثیر قرار میدهند: شوک های عرضه همچون شوک قیمت نفت و شوک های بهره وری و شوکهای تقاضا که ناشی از شوک های سیاستهای پولی و مالی هستند. بدین ترتیب میتوان گفت که رابطه بین تورم و بازده سهام بستگی به منبع تورم دارد. شوکهای تقاضای کل، عموما با افزایش در عرضه پول منجر به تورم بالاتر و بالا رفتن قیمت سهام میشوند؛ در حالیکه شوک های عرضه همچون افزایش در قیمت نفت، منجر به تورم بالاتر و قیمت سهام پایین تر میشود. ذکر این نکته ضروری است که هر چند تورم با افزایش هزینههای تولید تاثیر منفی بر قیمت سهام دارد ولی اگر تورم و افزایش قیمت محصول شرکت های بورسی بیشتر از رشد هزینههای تولید باشند، در این صورت سود بنگاهها افزایش یافته و تورم از کانال جریان وجوه نقدی آتی عایدیها میتواندتاثیر مثبتی بر قیمت سهام داشته باشد، بدیهی است در این صورت بسته به شرایط هر صنعت برآیند این دو اثر مخالف هم، نحوه تاثیر تورم بر قیمت و بازدهی سهام را تعیین خواهد کرد.
برآورد عملکرد صنایع مختلف بازار سهام در شرایط تورمی
برآورد عملکرد صنایع مختلف بازار سهام در شرایط تورمی میتوان صنایع بورسی را در سه گروه بررسی کرد:
رابطه بین ریسک و بازده
یکی از مهمترین درس های تاریخ بازار سرمایه این است که به طور متوسط برای پذیرش ریسک پاداش وجود دارد، این پاداش را صرف ریسک میگوییم.
همچنین میدانیم که صرف ریسک در سرمایه گذاری هایی که ریسک بالاتری دارند، بیشتر است. این اصل که کسب بازده بالاتر تنها با پذیرش ریسک بیشتر امکان پذیر است بیانگر این حقیقت است که نمی توان ریسک نکرد و بازده به دست آورد و در مقابل نیز اگر سرمایه گذاری ریسک بالاتری بپذیرد به طور طبیعی باید انتظار بازده بالاتری داشته باشد .
اساس و پایه تصمیمات سرمایه گذاری رابطه ریسک و بازده است. در ارتباط با ریسک و بازده می توان گفت:
۱- میان ریسک و بازده یک رابطه خطی مثبت وجود دارد به نحوی که با افزایش ریسک، بازده مورد انتظار نیز افزایش می یابد .
۲- در دوره های زمانی بلند مدت، مانند دوره های ۱۱ ساله یا بیشتر ، رابطه تاریخی میان ریسک و بازده باید مثبت باشد .
۳ - در دوره های زمانی کوتاه مدت، مانند یک یا دو سال انتظار می رود رابطه ریسک و بازده همیشه مثبت باشد .با این حال رابطه ممکن است منفی و یا با شیبی به سمت پایین باشد.
منبع
لینک های مفید
ریسک سرمایه گذاری در سهام، بازده سرمایه گذاری در سهام، ریسک و بازده، بازده واقعی، بازده مورد انتظار، ریسک سیستماتیک، ریسک غیر سیستماتیک، نرخ تورم، نرخ ارزمثال ۱: فرض کنید شما مقداری پول دارید و میخواهید با این پول سرمایهگذاری کنید. شما میتوانید در پروژههای مختلفی سرمایهگذاری کنید که سودهای متفاوتی را نصیب شما میکند. این سود در حقیقت پاداش پولی است که شما بهجای مصارف گوناگون در زمینههای دیگر سرمایهگذاری کردهاید. سرمایهگذاری شما ممکن است از نوعی باشد که حتماً سود در پی داشته باشد یا آنکه سرمایهگذاریتان به نحوی باشد که دریافت سود را تضمین نکند. به طور مثال وقتی شما پولتان را در بانک سرمایهگذاری میکنید، مطمئن هستید که در پایان دوره (ماهیانه یا سالیانه) درصد مشخصی سود دریافت میکنید؛ یعنی بانک تضمین میکند که درصد معینی از پول شما را در پایان دوره مورد قرارداد به عنوان سود به شما پرداخت نماید. بنابراین سرمایهگذاری شما مطمئن و بدون ریسک است. زیرا شما اطمینان دارید به سودی که بانک با شما قرارداد کردهاست، میرسید. در حالت دیگر شما میتوانید در حوزه دیگری نظیر بورس سرمایهگذاری کنید. در این حوزه شما این امکان را دارید که به سودی چند برابر سود بانک دست پیدا کنید اما نکته آن است که برای دریافت این سود ضمانتی وجود ندارد و گاهی ممکن است سرمایهگذاری شما با ضرر مواجه شود. بنابراین در مثال فوق، دو مفهوم دارای اهمیت است:
سود یا زیانی (بازده) که از سرمایهگذاری نصیبتان میشود.
وجود یا عدم وجود تضمین (ریسک) برای دریافت سود سرمایهگذاری.
مفاهیم بازده و ریسک همیشه در انجام سرمایهگذاریها، مورد بررسی سرمایهگذاران قرار میگیرد و نمیتوان آنها را جدا از هم درنظر گرفت، زیرا تصمیمگیری برای یک سرمایهگذاری مطمئن، همیشه براساس ارتباطی که بین ریسک و بازده وجود دارد، انجام می شود.
بازده چیست؟ریسک سرمایه گذاری در سهام، بازده سرمایه گذاری در سهام، ریسک و بازده، بازده واقعی، بازده مورد انتظار، ریسک سیستماتیک، ریسک غیر سیستماتیک، نرخ تورم، نرخ ارز
طبق آنچه در مثال ۱ گفته شد، بازده را میتوان پاداشی تعریف کرد که سرمایهگذار به ازای سرمایهگذاری خود به دست میآورد.
بازده ممکن است “بازده مورد انتظار” یا “بازده واقعی” باشد.
بازده مورد انتظار (بازده پیش بینی شده) مقدار بازدهای است که سرمایه گذار انتظار دارد آن را در سرمایهگذاری کسب کند، یعنی پیشبینی میکند که احتمالاً در سرمایهگذاری مورد نظر خود به میزان مثلاً ۱۵% سود کند.
بازده واقعی مقدار عملی و حقیقی بازدهای است که سرمایهگذار به واسطه سرمایهگذاری خود در پایان مدت سرمایهگذاری به دست میآورد.
مثال ۲: آقای کریمی قصد دارد روی پروژه خاصی سرمایهگذاری کند. او انتظار دارد که این پروژه برای او ۴۰% بازدهی طی سال به همراه داشته باشد؛ ولی در انتهای سال متوجه میشود که به واسطه عوامل مختلف بازده او بسیار کمتر از مقدار مورد انتظار وی شده و بازده خالصی در حدود ۲۵% به دست آورده است. پس در این مثال بازده انتظاری (مورد انتظار) آقای کریمی ۴۰ درصد ولی بازده واقعی او ۲۵ درصد بوده است. این اختلاف ممکن است ناشی از عوامل متعددی در زمان محاسبه بازده مورد انتظار باشد. ممکن است آقای کریمی برخی مولفههای تاثیرگذار را در محاسبه بازده پروژه مورد نظر خود، لحاظ نکرده باشد و یا نسبت آنها را با خطا در نظر گرفته است.
کنون که با مفهوم بازده آشنا شدید، لازم است به تعریف مفهوم مهم دیگر، یعنی ریسک بپردازیم.
ریسک همان احتمال اختلاف میان میزان بازده واقعی و بازده مورد انتظار است. بنابراین وقتی از ریسک یک دارایی صحبت میشود، تغییرات احتمالی بازده آن دارایی در آینده مورد نظر است.ریسک سرمایه گذاری در سهام، بازده سرمایه گذاری در سهام، ریسک و بازده، بازده واقعی، بازده مورد انتظار، ریسک سیستماتیک، ریسک غیر سیستماتیک، نرخ تورم، نرخ ارز
بازده واقعی – بازده مورد انتظار = ریسک
غالب سرمایهگذاران بر این باور هستند که بازده واقعی کمتر از بازده مورد انتظار است. با افزایش ریسک در یک تصمیمگیری مالی، اختلاف میان بازده مورد انتظار و بازده واقعی بیشتر خواهد بود و با کاهش ریسک این اختلاف کاهش مییابد. ایجاد تعادل مناسب بین ریسک و بازده، مهمترین تصمیمگیری مالی به شمار میآید.
در مثال دیگر شرایطی را در نظر بگیرید که شما در یک مسابقه شرکت کردهاید و ۱ میلیون تومان برنده شدهاید؛ به شما پیشنهاد میشود که ۱ میلیون تومان را بگیرید و از قرعهکشی حذف شوید یا بهجای دریافت ۱ میلیون تومان وارد قرعهکشی شود که دو احتمال زیر را در پی دارد:
۱- ۵۰ درصد احتمال دارد شما ۵ میلیون تومان در قرعهکشی برنده شوید.
۲- ۵۰ درصد احتمال دارد هیچ پولی در قرعهکشی نگیرید.
شما کدام پیشنهاد را انتخاب میکنید؟ این مثال ساده بیانگر آن است که هرچه شما بازده بالاتری را انتظار داشته باشید، باید ریسک بالاتری را متحمل شوید.
انواع ریسک و عوامل ایجاد کننده ریسک
− ریسک نرخ ارز
− ریسک نوسان نرخ بهره
− ریسک بازار
− ریسک تورمی
− ریسک نقدینگی
− ریسک تجاری
تعقیب و گریز بورس و تورم
دنیایاقتصاد : یکی از روشها برای فهم دقیق از بازدهی بورس، تعدیل شاخص کل با شاخص قیمت مصرفکننده است که تورم بهوسیله آن محاسبه میشود. با این شیوه، آماری حاصل میشود که میتواند تغییرات واقعی نماگر بازار سرمایه را نشان دهد. تحلیل «دنیای اقتصاد» از این آمار نشان میدهد که شاخص کنونی بازار سرمایه با آخرین روزهای آذرماه سال ۹۸ یعنی زمانی که شاخص در محدوده ۳۵۴ هزار واحدی قرار داشت، برابری میکند. از سوی دیگر بازده واقعی بازار نه تنها در سال جاری منفی بوده، بلکه حتی به سبب روند صعودی تورم بازده سال ۱۴۰۰ نیز منفی بوده است. این در حالی است که بازده سال ۹۹ بدون تعدیل ۷۷/ ۷۶ درصد و با تعدیل تورم تنها ۲۷/ ۱۸ درصد بوده است. این سری زمانی مؤید آن است که حباب ایجاد شده در پایان سال ۹۸ و نیمه اول سال ۹۹، بهطور کامل تخلیه شده است. به نظر میرسد عملکرد بازار سهام نه فقط در شرایط کنونی بلکه در سالهای گذشته نیز تحت تاثیر سیاستگذاریهای نابجا و دخالتهای بیمورد در کنار بلاتکلیفی در حوزه سیاست خارجی آسیب دیده است.
بررسیهای «دنیایاقتصاد» نشان میدهد که شاخصکل بورس در شرایط کنونی اگرچه با قرارگرفتن در ابرکانال یکمیلیون و 300هزار واحدی فاصله زیادی با سالهای 97 و 98 دارد اما اگر دادههای تاریخی را بر مبنای تورم تعدیل کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که شاخص در محدوده فعلی در سطحی مشابه آذرماه سال98 یعنی سطح 353هزار واحد قرار گرفته است. بر این اساس میتوان گفت که بیاعتمادی شدید به بازار سرمایه در کنار رفت و برگشت مذاکرات برجامی کار را بهجایی رسانده که در دوران افول بازار سهام دیگر نه کسی توانسته خود را با سرمایهگذاری در بازار از گزند تورم نجات دهد و حتی با حضور بلندمدت در این بازار بازدهی واقعی برای خود بهدست آورد.
بستر تورمخیز بازارها
تورم را میتوان یکی از نامآشناترین مشکلات اقتصاد ایران دانست. بررسیها نشان میدهد که کشور چه در آن زمانیکه وجود تورمهای دو رقمی در جهان امری غیرمعمول نبود و چه حالا که دیگر جزئی معمول در اقتصاد بسیاری از کشورها نیست با تورمهای بالا دستبهگریبان بوده است. بررسیها نشان میدهد که اگرچه تا چند سالقبل نرخ تورم 20درصدی به رقمی عادی و میانگینی قابلانتظار برای اقتصاد ایران تبدیل شده بود با این حال این احتمال وجود دارد که به سبب افزایش این نرخ در سالهای قبل، تورم کشور به سبب برخی مشکلات ساختاری در محدوده بالاتری از قبل قرار گیرد. در حالحاضر گفتههای بسیاری از کارشناسان اقتصادی حکایت از این واقعیت تلخ دارد که نهاد دولت در ایران برخلاف اغلب کشورهای جهان به کاهش هزینههای خود توجهی ندارد و برای بستن بودجه نهتنها نمیتواند از بسیاری از هزینههای خود بکاهد، بلکه ناگزیر است تقریبا همهساله بر مقدار اسمی و حتی حقیقی آن بیفزاید. همین امر سبب میشود تا در شرایطی که استقراض مستقیم از بانک مرکزی امری خلافقانون است، دولتها سعی کنند تا با روشهای غیرمستقیم برای مثال قرضگرفتن از بانکهای تجاری دست در جیب بانک مرکزی کنند. بررسیها نشان میدهد که در طول سالهای اخیر روند ادامهدار افزایش نقدینگی در ایران تا جایی ادامه داشته که تنها ظرف مدت چند سال این رقم از محدوده هزارهزار میلیاردتومان به 5250هزار میلیاردتومان رسیده است. آخرینبار در بهمنماه سال94 سطح نقدینگی کشور زیر محدوده 1000هزار میلیاردتومان بوده است.
در چنین شرایطی طبیعتا وقتی برای مدتی طولانی سایه تورم و مخصوصا انتظارت تورمی بر سر اقتصاد یک کشور باشد، مردم با ولع بیشتری پول خرج خواهند کرد. این به آن معنا خواهد بود که در چنین جامعهای چون سرعت بیارزش شدن پول بالا است، سرعت گردش پول نیز بهطور معمول در مقادیری متناسب با روند صعودی انتظارات تورمی بیشتر میشود. وقتی امیدی به آینده نداشته باشید طبیعتا سعی خواهید کرد مصرف فردا را همین امروز انجام دهید. اما یک مشکل در این میان وجود دارد. مردم در شرایطی پول خود را تماما هزینه میکنند که دستکم امیدی به آینده نیز داشته باشند. هیچکس دلش نمیخواهد در شرایطی که ارزش دارایی هر روز در یک اقتصاد رو به کاهش است با دست خالی به استقبال فردا برود. دقیقا به همین دلیل است که در شرایط افزایش تورم بهخصوص در کشورهایی که شیب رشد قیمتها در آنها بالا است، بهجز کالاهای مصرفی داراییها نیز با سرعت قابلتوجهی رو به افزایش میگذارند. از جمله این داراییها میتواند به ملک، طلا، ارز و سهام اشاره کرد. اقتصاد ایران در حالی سالهای تورمی اخیر را سپری کرده که از این وضعیت مستثنا نبوده و تنها در فاصله بین سالهای 96 تا اکنون در داراییهایی نظیر دلار، رشد قیمت از کانال 3هزارتومان تا 33هزارتومان را شاهد بوده است. طبیعتا قیمت سایر داراییها نیز در این مدت متناسب با همین میزان تغییر کرده است. حال این سوال مطرح میشود که رابطه مذکور تا همیشه پابرجاست؟
بورس؛ ارتباطی که نقض شد
بررسیها نشان میدهد که در ظاهر این ارتباط میان تورم با بازار سهام نقض شده است. بورسیها در شرایطی سالجاری را آغاز کردند که انتظار داشتند تا برای گذر روزهای بحرانی سالهای 99 تا 1400 این سال، سالخوبی باشد. در ابتدای سالجاری بررسیها نشان میداد که با توجه به انتظارات بالای تورمی و افت قابلتوجهی که ارزش سهام در سالهای قبل داشته است، واگرایی رخداده میان تورم و شاخصهای سهام خاتمه خواهد یافت، با اینحال این آرزو جامه واقعیت نپوشید و تا به اینجای سال بازار یادشده به سطوح موردانتظار سهامداران دستنیافت. بررسیها نشان میدهد که عوامل متعددی سببشده تا بازار یادشده نتواند به مسیر صعودی ایجاد شده در ابتدای سال ادامه دهد. از جمله این موارد میتوان به تداوم ریسکهای بالای سیستماتیک اشاره کرد که سایه نامبارک آن همواره بر اقتصاد کشور سایه افکنده است. از سویی دیگر بررسیها نشان میدهد که در طول این مدت آنچه که توانسته ضربهای مهلکتر از ریسکهای یادشده بر اقتصاد کشور بزند، نااطمینانی بوده که نسبت به سازوکار خود بازار سرمایه وجود دارد. دادههای «دنیایاقتصاد» حکایت از این واقعیت دارد که بورس تهران اگرچه در طول مدت سالهای 97 تا میانه 99 بازدهی مثبت را به ثبت رسانده اما در شرایط پس از آن تحتتاثیر اتخاذ سیاستهای خلقالساعه، ناامنشدن محیط سرمایهگذاری در داخل بازار سهام و محیط کلان راه را برای خروج پیوسته از این بازار هموار کرد. بررسیها نشان میدهد که خروج پول از بورس در سالهای گذشته به شکلی بیوقفه ادامه داشته است، با اینحال شاید با وجود رشد قابلتوجه شاخص در سال99 کمتر کسی بتواند باور کند که بهطور واقعی شاخصکل از دستاورد آن سالنیز پایینتر رفته است. بررسیهای «دنیایاقتصاد» از این واقعیت حکایت دارد که در صورت درآمدن تورم از دل شاخص و واقعیکردن آن نماگر یادشده در جایی پایینتر از سطح یکمیلیون و 317هزار واحدی فعلی باشد، با اینحال یافتههای «دنیایاقتصاد» حکایت از این واقعیت دارد که شاخص بورس برآمده از کسر تورم در آذرماه سال98 ایستاده است. در آن زمان شاخصکل در سطح 353هزار واحد قرار داشته است. این به آن معنا است که با توجه به دوره مدت بررسی که آخرین روز آن 31 شهریور سالجاری است و شاخص در محدوده یکمیلیون و 355هزار واحدی قرار داشته در عمل اگر مبنای بازدهی را دماسنج اصلی بازار در نظر بگیریم هیچ دستاورد مثبتی برای بورس از آذرماه 98 تاکنون باقی نمانده است. بهعبارت ساده بورس تهران نهتنها از تورم سالجاری جا مانده است بلکه بهرغم بازده مثبت در سال99 حتی چیزی از بازه نجومی آن سال باقی نمانده تا سرمایهگذاران به آن دلخوش کنند.
پیامدهای بورس معطل
بر این اساس میتوان اینطور در نظر گرفت که اگرچه بورس در بلندمدت از لحاظ اسمی بازده مطلوبی کسب کرده است اما در واقعیت و با گذر از آمارهای اسمی نتوانسته بازده واقعی نصیب بورسیها کند. این رابطه دقیقا برای شاخص هموزن نیز شاخص است. بر حسب اتفاق این نماگر نیز در طول مدت بررسی که از فروردینماه 97 تا شهریور سالجاری را شامل میشود عقبگردی جدی داشته و بر اساس دادههای واقعی در محدوده آذرماه سال98 قرار گرفته است. بر این اساس میتوان گفت که بورسیها اگرچه در وضعیت کنونی راه چندانی برای بازگشت به رونق نداشتهاند اما در مقایسه با بازارهای دیگر نیز شاهد ثبت عملکردی عجیب در بازارهای رقیب نبودهاند. بررسیها نشان میدهد که هم قیمت ارز و هم سکه (که البته بهجز عوامل داخلی از قیمت جهانی اونس نیز اثر میپذیرد) در طول سالهای مورد بررسی به وضعیت بورس بیشباهت نبوده است؛ در واقع تورم در طول این مدت کاری با جامعه ایران کرده که همه به اشتباه فرض را بر کسب بازدهی و میلیونیشدن شاخص گذاشتهاند؛ این در حالی است که شاخص تعدیلشده با تورم دنیایاقتصاد حکایت از قرارگرفتن این نماگر در سطح 737هزار واحدی دارد. از این نظرگاه شاخص دومیلیون و 100هزار واحدی بورس که در میانه معاملات روز 19 مردادماه سالجاری به این نقطه رسیده با کسر تورم حتی به سطح یکمیلیون واحد نیز نرسیده بود.
دیدگاه شما